|
|
●
|
امتحانام كه تموم شد همش فكر ميكردم كه هرروز يك مطلب ميزارم تو وبلاگ ولي زهي خيال باطل! تا اومدم از اوضاع دانشگاه بنويسم بحثي تو وب راه افتاد درباره اينكه كمپين جمع آوري يك ميليون امضا بايد مسئله آزادي در حجاب را مطرح ميكرد يا نه؟! خواستم دراينباره بنويسم كه سر و كله چپ ها پيدا شد. تا خواستم موضع چپها را نقد كنم جشنواره فيلم فجر شروع شد و منم كه عشق جشنواره هر شب تا 1 نيمه شب تو صف و سينما. خلاصه ميخواستم درباره جشنواره امسال و فيلمها خصوصا جسارت جيراني تو فيلم "پارك وي" بنويسم كه تصادفا به اين وبلاگ برخوردم. خواستم به كمپين و جنبش زنان بخاطر سكوت در برابر اين مسائل بتوپم! كه سرو كارم به ميدان سپاه براي معافيت سربازي افتاد كه شاملم هم نشد. اومدم درباره اين ظلم بزرگ به مردان و شهروند درجه دوم شدنشون بخاطر قانون سربازي و محروميتهاي ناشي از اون بنويسم كه دوتا بمب تو زاهدان تركيد! الانم كه هنوز سر و صداي بمبها نخوابيده احمدي باطبي عزيزم راهي بيمارستان شده و حالش اصلا خوب نيست. تو اين مدت هيچ خبر يا اتفاق خوبي در كار نبود و همه نشانه ها از آينده اي به مراتب بدتر حكايت دارند .احتمالا سركوب 8 مارس و قطعنامه تحريم دوم و درگيري لفظي و شايدم نظامي ايران و آمريكا بخاطر حضور مقتدي صدر در ايران و ... پي نوشت : مقاله من در سايت كمپين يك ميليون امضا
●
|
مراسم محرم امسال هم در میدان محسنی توسط کوردلان و به قول خودشون صاحبان عزای امام حسین به درگیری بین مردم با قلدران نیروی انتظامی و بسیج تبدیل شد. از اونجاییکه میدونم خیلی ها معتقدند که باید در محرم چنین بود و چنان کرد لازم میدونم کمی درباره محرم طیف مدرن مردم که فعلا در محلات بالای شهر تهران برگزار میشه و تفاوتش با سایر مراسمات توضیح بدم. سالها پیش در ایران به گفته روشنفکران دینی ایرانیان بنا به ضرورتی تاریخی و با هدف مبارزه با سلطه اعراب بر ایران با گرویدن به مذهب شیعه شروع به برگزاری مراسم هایی در جهت بزرگداشت مقام امامان شیعه بخصوص امام حسین کردند و در این راه سنتهایی باب شد که بسیاری ریشه در فرهنگ کهن ایران و برخی نوظهور بودند که بعدها بعنوان مراسمها و هنرهای مخصوص ایرانیان شناخته شدند نظیر تعزیه و مرثیه سرایی. اما از اونجاییکه هیچ نسلی ضمانتی برای اجرای مو به موی سنتهای پیشیانش نداره کم کم سنتهای غلط و خرافات به این مراسم ها اضافه شد و مردم برای آن تقدس قائل شدند و دروغها و افسانه ها برای پررنگ کردن این مراسم بافتند. چند نسل پیش از ما مراسمهایی داشتند بنام قفل و زنجیر زنی که در این مراسم با سوراخ کردن کف دستان و پهلوها ازشون قفل و زنجیر رد میکردند تا مثلا ریاضت خاندان امام حسین پس از اسارت را احساس کنند و به تصویر بکشند در حالیکه هیچ جای تاریخ نگفته که اسرای کربلا را به قل و زنجیر کشیدند! نسل بعدی با شوریدن علیه پدران خود چند درجه خفیفتر کار کردند و فرق سرشان را با قمه شکاف دادند تا مثلا ثواب ببرند! نسل بعد که نسل پدران ماست و بعد از انقلاب قدرت را چه از لحاظ سیاسی چه اقتصادی و چه فرهنگی بدست گرفتند با تقبیح و حتی حرام و خرافات خواندن روش عزاداری پدرانشان ضمن ممنوع کردن عزاداری به آن سبکها - گل گرفتن بر سر و پا برهنه عزاداری کردن و نتراشیدن صورت و با دست و زنجیر بر پشت و سینه کوفتن را بهترین روش عزاداری و ثواب بردن اعلام کرد و همه را به اطاعت از این روش عزاداری فرا خواند . ولی نسل ما تو خیلی از اصول گاهن بنیادی این مراسم شک کرد و سعی کرده و میکنه تا تغییراتی اساسی تو این مراسم ایجاد کنه. شاید خیلیها معتقد باشند که باید محرم را کلا برچید ولی من شخصا با توجه به رسوماتی مثل تقسیم غذای نذری که نوعی ایجاد برابری در جامعست و یا هنرهای انحصاری محرم مثل نمایش تعزیه یا دعای دسته جمعی کنار بیمارستان کودکان مفید که هرسال ظهر عاشورا برگزار میشه ترجیح میدم که با نگاهی پست مدرن نگرشی جدید از این مراسم ارائه بشه - درست مثل همین مراسمی که هرساله در میدان محسنی برگزار میشه. در این مراسم که اکثریت غالب شرکت کنندگان طیف مدرن تهران هستند و غالبا هم جوانند بسیاری از بدیهیات که بیشتر مقدس و غیر قابل تشکیکند نقض میشه - اینکه اصلا ما در عزاداری شرکت میکنیم یا در مراسم محرم؟ آیا گریستن و عزادار بودن برای امام حسین و یارانش کار درستیه؟ سوال اینجاست که اگر مداح و روضه خوان نبود هیچکدام از مدعیان میتوانند در خلوت و تنهاییشون به حال امام حسین گریه کنند و آیا اصولا گریستن و عزاداری به حال شخصیتی که کاری بزرگ کرده و کسی هم هیچ ملاقاتی با وی نداشته امری منطقی و در شرایط عادی شدنیست؟ چرا باید به حال قهرمانی که به بهشت میرود گریست؟ اینجاست که بسیاری به این اعتقاد میرسند که این مراسم محلیست برای بزرگداشت شخصیتی بزرگ پس گریستن و تظاهر به ناراحت بودن معنا ندارد. از طرف دیگه میشه بر خلاف کسانیکه گل بر سر میگیرند ظاهری مرتب و آراسته داشت و در مراسم شرکت کرد. وقتی نگاه ما چنین باشد بسیاری از سنتها نظیر سینه و زنجیر زنی جنبه نمادین پیدا میکنند که مردم برای تماشای اون جمع میشوند و خوب کسانی که اعتقاد به ثواب بردن دارند در این مراسم شرکت میکنند ولی شرکت نکردن در مراسم و ثواب نبردن گناه نیست. وقتی نسل من معتقده زنان بی حجاب به جهنم نمیروند چراکه اگر اینطور بود جای بیش از نود درصد زنان عالم در جهنم است و از نظر دینی افرادی مثل کدیور و اشکوری که تحصیلات دینی داشته اند مثل بسیاری از علمای جهان اسلام که در خارج ایرانند در مسئله الزام زنان در پوشاندن سر و گردن اعلام تشکیک میکنند و جدای از آن ما هم بنا به تجربه اعتقادی به تحریک شدن با چند تار مو نداریم دلیلی برای حجاب صفت و سخت در مراسم محرم وجود نداره و یا وقتی معتقدیم که عشق بالاترین جنبه هر انسانیت و ارتباط زن و مرد گناه نیست چرا باید از حرف زدن و در دست گرفتن دست کسی که دوستش داریم بخاطر جنسیت و نا محرم بودنش در این چند روز اجتناب کنیم ؟ همه اینها را گفتم تا درباره محرم امسال در میدان محسنی و برخورد وحشیانه پلیس با مردم بنویسم. سالهاست که میدان محسنی محلیست برای کسانی که اینجوری فکر میکنند و با ظاهری آراسته و نگاهی بازتر در مراسمی که به احترام و به منظور بزرگداشت شخصیت امام حسین برگزار میشه بدون هیچ تظاهری شرکت میکنند اما اقتدارگرایان این میدان کوچک را از این طیف دریغ میکنند و با وجود هزاران هیات که مطابق سلیقه اونها اداره میشه سعی در بدست گرفتن این مراسم دارند. چند سال پیش مراسم تعزیه پارک صبای جردن به دلیل عدم پایبندی شرکت کنندگان به اصول اقتدارگرایان برای همیشه تعطیل شد و جالب اینکه همزمان با اون صداوسیما فیلم شب دهم که درباره ممنوعیت تعزیه در زمان رضا شاه بود را پخش میکرد! سال بعد از آن هیات شاه نظری واقع در میدان محسنی تعطیل شد که اینکار فقط یکبار اتفاق افتاد و از اون سال به بعد ماجرا صورتی دیگر بخود گرفت. در این سالها مردم با در هم آمیختن هنر با مراسم محرم عکسهایی از امامان شیعه کشیدند که تجسمی از عالی ترین چهره ممکن بود و سبکهایی جدید به ریتم مارش محرم اضافه کردند که بعدها نوحه های لوس آنجلسی نام گرفت!؟ دو سال پیش با وجود باز بودن هیات شاه نظری حضور و توقف در میدان محسنی ممنوع شد و پلیس افرادی را که به این منظور به طرف میدان میرفتند را با باتون میزد ولی جماعت رفته رفته آنقدر زیاد میشد که کاری از دست پلیس ساخته نبود . همون سال حمله نیروهای حزب الله با پشتیبانی پلیس ضد شورش منجر به شکلگیری تظاهرات بزرگی در جلوی مسجد الغدیر میرداماد شد و تا نزدیک به دو ساعت خیابان میرداماد در دست نزدیک به ده هزار نفر از مردمی بود که شعارهای تند سر میدادند. سال گذشته بعد از حمله ضد شورش و نیروهای سوار بر موتور هزار به مردم در شب تاسوعا در کمال ناباوری در شب شام غریبان پلیس با آوردن نیرو به میدان محسنی و نصب بیلبوردهای تبلیغاتی در سایر نقاط تهران طیفی از افراد سنتی را در میدان محسنی جمع کرد. جالب اینجا بود که مداح هلالی بود که فیلم تریاک کشیدن و ارتباطش با زنان روسپی چند وقت پیش بیرون اومد ولی اونموقع حضورش در میدان محسنی محرک خوبی برای اومدن بسیجیان به اونجا بود مضاف بر اینکه صفی از نیروهای سپاهی هم برای سینه زنی آورده بودند. از بعد از پل میرداماد تا مسافت زیادی انواع و اقسام ماشینهای ضد شورش شامل کامیونهای زندان دار و وانتها و ترانسپورتهای سیاه ضد شورش پر از مامور پارک کرده بودند و بخش زیادی از این نیروها در خیابانهای فرعی توقف کرده بودند. خیابون از نزدیکیهای میدان زنانه و مردانه شده بود و پلیس های قول پیکر مانع از همراهی زن و مرد میشدند و از طرف دیگه هرگونه روشن کردن شمع ممنوع بود و پلیس شمعهای روشن شده را با قلدری خاموش میکرد! اما بچه های میرداماد که دیگه تو این زمینه ها اوستا شدند نگذاشتند که این اشغالگری به همین راحتی ادامه پیدا کنه و با تن ندادن به تفکیک جنسی قبل از شروع جداسازی تجمع کردند و صدای دوتا نارنجک وسط میدان صدای هلالی را به لرزه انداخت. طولی نکشید که فرمان اتمام مراسم از بالا رسید و درگیری بین مردم با پلیس شروع شد. جماعت هو میکردند و شعار میدادند و پلیس با باتون و آخرین تجهیزات بهشون حمله میکرد و بازهم تعقیب و گریز تو میدان محسنی برقرار شد. این وضعیت تا نزدیکهای 1 بامداد ادامه داشت تا بالاخره تونستند جماعت عصبانی را متفرق کنند ولی این ماجرا عبرت نشد تا امسال که دوباره تکرار شد. وضعیت امسال هم درست مثل پارسال بود با این تفاوت که بیش از دوهزار نفر از ماموران پلیس از این سر میرداماد تا طرف دیگر آن در دسته های صد نفری میدویدند و سینه میزدند تا مردم را بترسونند ولی اینکارشون هم نتونست مراسم امسال را بدون درگیری و تظاهرات به اتمام برسونه. با وجود اینکه مراسم امسال برخلاف سالهای گذشته ساعت 10 تمام شد ولی مردم تا ساعتها بعد تو میدان محسنی و خیابان میرداماد و خیابونهای اطراف از جمله ظفر و کوچه های اطراف مسجد الغدیر با پلیس زد و خرد میکردند و شعار میدادند و پلیس با اونهمه تجهیزات و تمهیدات قدرت پراکنده کردنشون را نداشت.جمعیت زیادی هم تا نزدیکی های پل میرداماد تظاهرات کردند و شعار دادند و با پلیس درگیر شدند. محرم امسال هم گذشت. امسال دولت با اقداماتی مثل ممنوع کردن نصب شمایل امامان و ممنوعیت حمل علم و گذاشتن مامور برای همراهی هیاتهای مذهبی و در موارد بسیاری با در دست گرفتن مراسمات و حمله و ضرب و شتم شرکت کنندگان رسما در برگزاری مراسمی دخالت کرد که خود در بوجود آمدنش هیچ نقشی نداشته. این مراسم را مردم ابداع کردن – مردم ادامه دادند و بازهم مردمند که درباره چگونگی برگزاری آن تصمیم میگیرند و به حاکمان هیچ دخلی ندارد که بخاطر راست یا خرافه بودن امری حکم بر ممنوعیت آن بدهند مگر آنکه اون رسم نافی آزادی دیگران باشد.
●
|
تو دانشگاه و سرکلاس درسی که روش تدریسش هیچ ربطی به موضوع درس ندارد بعد از اینکه با بی حوصلگی توی دفترم عکسی را کشیدم سرم را بالا آوردم و یه نگاه به کلاسی که از 50 دانشجو فقط 6 تاش پسر بودیم انداختم. برعکس تمام شعارها چیزی که من دیدم اصلا رضایت بخش نبود. بیش از نیمی از کلاس سیاه بود! قانون نانوشته دانشگاهها پوشیدن رنگهای روشن را برای دختران ممنوع کرده ولی رنگها را ممنوع نکرده! اما دختران دانشگاه به این بهانه که رنگ سیاه رنگ شیک و همه جا بپوشیه بدون توجه به رشدی که جامعه از آنها انتظار دارد کاری را میکنند که بی دردسرترین باشد! کسی هم تا حالا ازشون نخواسته که جوری دیگر باشند . روز 22 خرداد برای دفاع از حقوق زنان با دوستم به میدان هفت تیر رفتیم. بعد از سرکوب وحشتناک ما هم مثل بقیه راهی خونه هامون شدیم ولی من در راه به نقاط ضعف و قوت جنبش زنان ایران فکر میکردم. با وجود حرفهایی که از طرف برخی از فعالین جنبش زنان مبنی بر استقبالشون از مردانی که در راه رشد جنبش زنان فعالیت میکنند شخصا و با توجه به تجربیات قبلی و شناختی که قبلا پیدا کرده بودم میدونستم که مردانی مثل من از نظر فکری جایگاهی برابر در فعالیتهای گروههای زنانه ندارند. بعدها که خبر آغاز به کار کمپین را شنیدم تصمیم داشتم نقدهایی را در باب این حرکت بنویسم ولی قبلش به این اعتقاد رسیده بودم که این انتقادات از جنبشهای نو پا بخصوص در طیف مدرن جامعه فقط بانیان اینگونه حرکتها را دلسرد میکند . ولی امروز بعد از گذشت چند ماه قصد دارم که از خارج از کمپین و بعنوان یک شهروند نظراتم را راجع به این حرکت اعلام کنم. چرا کمپین جمع آوری یک میلیون امضا برای تغییر قوانین زن ستیز؟! روزی که اسم این کمپین را شنیدم به این نکات فکر کردم که اگر یک میلیون نفر امضا کنند قوانین زن ستیز عوض میشود؟ اگر قوانین عوض شود اوضاع زنان در ایران بهتر میشود و اصولا چند درصد زنان جامعه عملا با این قوانین درگیرند ؟ اگه این حرکت یک جنبه نمادین دارد اعضای کمپین فکر نمیکنند چند سال درگیری صرفا برای نتیجه گرفتن از اینکار آنها را از اهدافی مهمتر دور میکند؟ البته میدونم که اعضای کمپین با ارائه دفترچه و اقناع کردن فردی که بناست بیانیه را امضا کند عملا یک میلیون نفر را از قوانین ضد زن آگاه میکنند ولی آیا این مسئله با این حجم فعالیت کمکی به پیشرفت جنبش زنان میکند؟ فکر میکنم بهتر باشد که همینجا بگویم که هدفم از این مباحث اینست که به نظر من حرکت کمپین خوب و لازم میباشد ولی کافی نیست و واقعا حیفه که با وجود این همه تلاش فقط مباحث محدود به دفترچه به مخاطب ارائه بشود و از طرف دیگر مخاطب فقط امضا کند و دوباره بدون هیچ تحولی به زندگی روزانه اش برگردد. یک واقعیت وجود دارد و آن اینست که در ایران زنانی که در خانواده ای مدرن متولد میشوند و مستقل پرورش میابند شاید در طول زندگیشون هیچ برخوردی با قوانین مطروحه نداشته باشند و این مطلب حرفی است که بسیاری از شهروندان به اعضای کمپین گوشزد کردند. اعضای کمپین با دوری جستن از خواسته های تاثیر گذار و فراگیر زنان صرفا وقت خود را صرف تغییر قانون کرده اند! وقتی کسی با قانون برخوردی نداشته باشد این درخواست از وی یعنی اینکه از او میخواهند مثل یک فعال حقوق بشر از زنانی که با این قوانین دست در گریبانند حمایت کند و حمایت افراد از این مسئله هم که بصورت امضا نشان داده میشود امری لحظه ای - احساسی و گذراست و اعضای کمپین نخواهند توانست که این افراد را برای حرکتهای احتمالی بعدی سازماندهی کنند. سوال اینجاست که ضعف کار کجاست؟ قبلا هم برای نمونه گفته بودم که برای اعتراض به حجاب اجباری اگر نمیتوان کشف حجاب کرد لا اقل میتوان با پوشیدن روسری یکرنگ مثلا بنفش (رنگ فمینیست) به این مسئله اعتراض کرد و اینکار را میتوان به اعتراض به قانون و خشونت علیه زنان و محرومیت زنان در سیستم سنتی خانواده و چیزهای دیگر بسط داد ولی متاسفانه فعالین جنبش زنان با غفلت از این روشهای ساده و موثر اینروزها صرفا به دنبال جمع آوری امضاهایی هستند که احتمالا قانونگذار برای تغییر قانون به آنها توجهی نخواهد کرد. سوال اینجاست که چرا همزمان با درخواست امضا اینگونه راهکارها به مخاطبان ارائه نمیگردد؟ آیا بناست به صورت دوره ای هربار تنها یک مسئله پیگیری شود؟ جمع آوری سریع امضا و آگاهی دادن به مردم چگونه ممکن است؟ توجه به مثال مد در ایران شاید بد نباشد. یک پوشش در ایران به این صورت مد میشود که اول در بالای شهر تهران مد ارائه شده و پا میگیرد بعد به سایر نقاط تهران و طبقه متوسط سایر شهرهای بزرگ کشیده میشود و بعد از آن در تمام نقاط کشور مورد استفاده قرار میگیرد. من فکر میکنم که این مسئله ایست که اعضای کمپین از اون غفلت کردند. در بالای شهر تهران چندین میلیون نفر زندگی میکنند که بدون نیاز به چانه زدن و تلاش زیاد و تنها با ارائه سرفصلهای مورد نظر میتوان خیلی راحت امضاهاشون را جمع کرد از طرف دیگر با شکل گرفتن درخواست تغییر در بین افراد این طبقه این ایده به تدریج میتواند به سایر نقاط ایران نفوذ پیدا کند البته راه افتادن کمپین در سایر شهرها هم میتواند به این روند سرعت ببخشد. راهکار دوم اینترنت میباشد. در ایران طبق آخرین آمار 11 میلیون کاربر اینترنت و 100 هزار وبلاگ فعال وجود دارد که اعضای کمپین میتوانند با ساماندهی این جمعیت بزرگ از طریق درخواست حمایت بلاگرها یا تبلیغ در چت رومها ضمن آموزش دادن این جمعیت 11 میلیون نفری امضای بخش بزرگی از آنها را در فضای واقعی دریافت کنند راهکار بعدی بحث کانالهای ماهواره ای و هنرمندان پر طرفدار بین مردم است. ساخت یک کلیپ کوتاه که در آن آموزشهای لازم بیان شده و در خواست پخش کلیپ ها از کانالهای پر مخاطب غیر سیاسی بصورت مستمر میتواند کمک بزرگی به جنبش زنان بکند. از طرف دیگر اگر از هنرمندان بزرگی مثل خانم گوگوش که قبلا هم علاقشون به مسائل زنان را نشان داده اند در خواست شود که در آلبوهماشون چند دقیقه با مردم درباره مسائل زنان صحبت کنند و از اونها بخواهند که به جنبش زنان ایران بپیوندند قطعا خواهند توانست که پیام جنبش زنان ایران را به راحتترین روش ممکن به عمق منازل مردم برسانند . و مسئله آخر بحث جمعیت بزرگ اقلیتهای دینی در ایران است که اولا این جمعیت به دلیل تعارض قوانین و سنتهای غلط اجتماعی با دین و سنتهای شخصیشون خیلی راحت میتوانند به کمپین یا سایر جنبشهای زنانه بپیوندند و دوما با وجود نمایندگان اقلیتهای دینی در مجلس جمعیت اقلیتهای مذهبی میتوانند لابی مناسبی برای طرح مسائل زنان در صحن علنی نهاد قانونگذار ایران یعنی مجلس باشند.
●
|
شهروند یعنی چه؟ اصولا مفهوم شهروند هنگامی معنا میابد که هر فرد در اجتماع با سایر افراد از نظر حقوقی و عرفی و وظایف برابر باشد و شاخصهایی مثل جنسیت - دین - نژاد - قومیت - زبان و سایر مفاهیم در سنجش فرد مورد توجه قرار نگیرند. شهروند برای تحقق یافتن از دو منظر قابل بررسی است. اول دولت بدین معنا که در دولت مدرن تمامی افراد به لحاظ حقوق و وظایف شهروندی با یکدیگر برابر باشند. برای این امر عدالت در آزادی مفهوم پیدا میکند بدین معنا که اگر بناست آزادی وجود داشته باشد باید برای تمام شهروندان در تمام سطوح باشد و اصل "آزادی برای هر شهروند تا زمانیکه آزادی شهروندی دیگر را سلب نکرده" بعنوان کاملترین تعریف آزادی معنا میابد. در جامعه مدرن پدیده ارباب رعیتی کاملا رنگ باخته و بالاترین رکن مملکتی شهروندی با حقوق و وظایفی برابر با ساده ترین شهروند کشور میباشد و صرف مقام مصونیت یا تقدس آفرین نیست. هر شهروند در زمان تولد با برچسبهایی مثل جنسیت - دین - مذهب - قومیت - زبان و سایر مفاهیم حتی تعلق به خانواده مواجه است که مفاهیم اگر چه عرفی و اجتناب ناپذیرند اما در ذات خود ضد شهروند میباشند. قسمت دوم یعنی شهروند به لحاظ عرفی بیانگر این مطلب است. برای تولد مفهوم شهروند مفاهیم مذکور باید به لحاظ حقوقی و عرفی کمرنگ شوند . مثلا در برابر مفهوم خانواده وقتی پدری به صرف نسبت به خود اجازه کشتن فرزند را میدهد فرزند در برابر پدر شهروند محسوب نمیگردد. هیچ شهروندی حق کشتن یا ضرب و شتم شهروندی دیگر را ندارد . اما پدر یا همسر یا برادر بنا به نسبت دست به کشتن یا ضرب و شتم فرزند - همسر - دختر یا خواهر خود میزنند که این اقدام حتی اگر از لحاظ قانونی جرم محسوب گردد ولی به لحاظ عرفی به این معنا که این افراد احساس میکنند که چنین حقی را دارند دارای اشکال میباشد . بنابر این برای تولد مفهوم شهروند بنیاد خانواده به شکل سنتی محکوم به فناست . مسلما منظور نگارنده مخالفت با خانواده نیست چرا که به لحاظ عرفی و احساسی خانواده همیشه بوده و خواهد بود بلکه منظور جایگزینی خانواده مدرن به جای خانواده سنتیست که در آن هیچ رابطه ای نمیتواند حقوق شهروندی اعضای خانواده را نقض کند و اعضای خانواده بر اساس تعالیم جامعه مدرن به خود اجازه نقض حقوق شهروندی یکدیگر را نمیدهند. دین هم همینطور. هیچکس بخاطر دین و اعتقاد خود نباید از نظر دولت نسبت به سایر شهروندان صاحب حقتر و یا دارای حق کمتری باشد . و یا قومیت. مفهوم قومیت در برابر تولد شهروند محکوم به فناست چرا که هیچکس حق ندارد به نام حفظ سنتها یا رسومات قومیتی حق شهروندی را نقض کند و یا برتری برای فردی از قوم خود نسبت به سایر اقوام قائل شود و یا اینکه با شوراندن افراد قوم جلوی اعمال قانون توسط دولت مدرن مرکزی بایستند. بعنوان مثال در خوزستان ایران قوم عرب بر اساس سنت خود زنان را از بدو تولد از داشتن حس لذت جنسی براساس سنتی دیرین محروم میکنند و یا اینکه پس از جنگهای طایفه ای طفلی دختر و یا پسر را بر خلاف میل فردی اش به عقد فردی گاها مسن از طایفه دیگر به نشانه صلح در می آورند و مسائلی از این قبیل که ناقض حقوق شهروندی میباشند و در برابر دخالت دولت برای دفاع از حقوق شهروندی فرد قربانی با بلند کردن صدای نقض حقوق قومیتها عملا جلوی دولت می ایستند! با توجه به مسائل مطروحه از نظر نگارنده پدیده "قومیت" هم که منجر به حس تفاوت میان دو شهروند میگردد نیز بر علیه تولد مفهوم شهروند محسوب میگردد. طبیعی است که شرط از بین رفتن مفاهیمی که گفته شد تبدیل شدن حقوق افراد که بصورت دسته ای آنرا طلب میکنند به حقوق شهروندی افراد میباشد. یعنی هنگامیکه هر شهروندی حق داشته باشد هر عقیده ای داشته باشد دسته بندیهای مذهبی معنا ندارد و یا اینکه هر شهروندی حق داشته باشد به زبان مادری خود تحصیل کند مفهوم قومیت و یا جنبشهای قومیتی موضوعیت نخواهد داشت . اما دریغ که در جوامع جهان سومی مثل ایران نه تنها برای از بین بردن دسته بندیهای جنسیتی - دینی - مذهبی - قومیتی - زبانی - نژادی - عقیدتی و دسته بندیهایی از این قبیل تلاش نمیشود بلکه برعکس سعی میکنند که با ارتقاع این مفاهیم به سطوحی بالاتر مثل امت مسلمان یا ملت ترک یا کرد و کشیدن مرزهایی جدید مثل دیوار نژادپرستانه برلین عملا با به رسمیت شناختن تفاوتهای بین شهروندان به صرف موارد گفته شده جلوی تولد مفهوم شهروند و دولت به شکل مدرن آنرا بگیرند. قدرت در جامعه آزاد و مترقی نمیبایست که بین دولتها تقسیم گردد بلکه باید بین شهروندان جامعه تقسیم گردد. تفاوت قانونهای ایالتی در سیستم فدرال آمریکا عملا تبعیض بین شهروندان آمریکاست چنانکه مثلا فردی برای فرار از مجازات اعدام از ایالتی که در آن اعدام قانونیست به ایالتی که در آن صدور حکم اعدام ممنوع میباشد میگریزد. ولی در کشوری مثل فرانسه که همه تابع یک قانون - دولت و مجلسند حس عدالت و برابری بر کل کشور حاکم است اما تقسیم قدرت بین شهروندان فرانسوی به واسطه تقسیم مدیریت کلان بین مدیریتهای خورد مثل شوراها که قانون کلان نمیگذارند بلکه مجری قوانین دموکراتیک بصورت محلی میباشند محقق میگردد.
●
|
جمهوریت و دموکراسی این مطلب را در جواب کسانی مینویسم که معتقدند با عدم شرکت در انتخابات مملکت خراب میشه و اوضاع بدتر میشه! عکس بالا هم برای این گذاشتم که دلمون خنک شه اصولا تفاوت بین جمهوریت و دموکراسی چیه و چرا کلمه دموکراسی به تنهایی بعنوان نام حکومت بکار برده نمیشه و در بهترین حالت نوع حکومت جمهوری دموکراتیک نامیده میشود و یا اینکه جمهوریهای غیر دموکراتیک مثل جمهوری خلق چین و جمهوری اسلامی و جمهوریهای عربی و جمهوریهای کمونیستی و سوسیالیستی وجود دارند که بعضا بسیار استبدادی بوده و ضد دموکراسی هستند. جمهوریت بدین معناست که مردم فرد یا گروهی را به وکالت انتخاب میکنند تا بجای اونها تصمیم بگیرند و بر آنها حکومت کنند. روند جمهوریت در ایران نشون داده که اگرچه افرادی با رای مردم انتخاب میشوند ولی هیچ ضمانتی در حرکت بر اساس رای و نظر مردم وجود نداره . واما دموکراسی . دموکراسی یعنی حکومت مردم بر مردم . یعنی اینکه مردم خودشون امور خودشون را اداره کنند . این مسئله در سطح حکومت میسر نیست و جمهوری دموکراتیک ضامن این مسئلست ولی در سطح خرد چنین چیزی میسره.برای همین بود که مرحوم دکتر بازرگان پیشنهاد داد نام نظام ایران جمهوری دموکراتیک اسلامی باشد که قبول نکردند! متاسفانه در ایران دولت اجازه دخالت مردم در امور خودشون را نمیده و مردم مجبورند که با شرکت در انتخابات افرادی را انتخاب کنند که بر اساس سلیقه اونها کارها را انجام بدند که سیستم بسته فعلی منتخبین را مجبور به پیروی از سیاستهای حاکمیت میکنه و عملا نمایندگان مردم مبدل به کارگزاران حکومت میشن. ما به دنبال دموکراسی هستیم و این کار ممکنه - تلاش ما برای استقرار حاکمیت فرد بر امور شخصی خودش مثل نوع پوشش - آزادی بیان - مهمانیهای شخصی و هزار و یک مسئله دیگه مسائلیست که بطور دموکراتیک و کاملا از پایین به بالا داره صورت میگیره و در سیستم فعلی بوسیله انتخابات میسر نیست. کمپین یک میلیون امضا یک نمونه این فعالیتهاست که هیچ منتخبی حتی از اون حمایت نمیتونه بکنه چه برسه به مدیریت. تحریم انتخابات و از بین بردن مشروعیت منتخبین بخش انتخابی و جمهوریت حکومت عملا نوعی مشروعیت زدایی از سیستم حاکم است و از طرف دیگه هیچ ضدیتی با پیشرفت و دموکراسی نداره چرا که مردم بیش از پیش خود بر مسائل خود حاکم میشوند چرا که شکاف موجود و یاس مردم نسبت به عملکرد حاکمان منجر به شکوفایی فرد و احساس مسئولیت بیشتر اون میشه. ساده بگم آزادی نسبی پوشش که الان وجود داره نه خاتمی بوجود آورد نه احمدی نژاد میتونه از بین ببردش. یادمون نرفته که زمان خاتمی بود که پای دختران را در سطل سوسک میکردند! پس شعار بد و بدتر بی معناست چرا که همه چیز سیاست کلی نظامه و بخش انتخابی سیستم فعلی اختیارات اجرایی نداره پس به نظر من بهتره با بایکوت انتخاباتهای غیر دموکراتیکی که افرادی بی اختیار ازش بیرون میان عملا چهره انتصابی و غیر دموکراتیک سیستم را به همه نشون بدیم از طرف دیگه با تقویت نهادهای دموکراتیک مثل ان جی او ها و احزاب و حتی کمپانیهای تجاری پیشرفتی دموکراتیک را تجربه کنیم.
●
|
به رسم دانشجو بودن و بخاطر فریادی برای وطن و هم وطن نه اینکه خطر در کمین دانشجو بودنمان است، که کار ما از خطر گذشته و دانشجوبودنمان را در نبودنمان معنا کرده اند .نه اینکه سه آذر اهورای مان را از یاد برده باشیم، که می خواهیم هر یکمان آذری باشیم اهورایی در آذر سرد یکهزار و سیصد و هشتاد و پنج.نه اینکه به دنبال پاسداشت روزمان از سوی ایشان باشیم، که خود روزمان را با فریاد زنده بودن دانشگاهمان و شرفمان پاس خواهیم داشت.پس در پاسداشت شهادت سه آذر اهورایی در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ به دست عمله استبداد تاریخی، حیاط دانشگاه تهران را به نشانه حیات دانشگاه به زیر گام های خویش می گیریم. و از سرِ زنده بودن دانشگاه،فریاد زنده بودن مان بر سر آنانی خواهیم کشید که تیشه کهنه و پوسیده خویش را به ریشه های جوان اما تنومند دانشگاه فرود آورده اند.به نام استقلال خواهی سه آذر اهورایی، و به نام سر در انقلابی دانشگاه، و به نام دانشگاهیان شهید مدافع وطن.و با یاد مظلومیت عزت ابراهیم نژاد، و با نگاه بر معصومیت اکبر محمدی، و با نگاه بر دشنه فرود آمده در سبزوار، و با نگاه بر جولان سفیر مرگ در دانشگاه های علم و صنعت و علامه، و با یادآوری ستاره های نشسته بر سینه دانشجویان و خطوط قرمزتر از همیشه نظام، و با یادآوری تصفیه اساتید مستقل و زرخرید آزادی و استقلال دانشگاهیان ، و در آرزوی آزادی و استقلال برای دانشگاه ؛ با تجمع در برابر مسلخ گاه سه آذر اهورایی بر وقوع انقلاب فرهنگی دوم اعتراض می کنیم.فریاد بر می آوریم که دانشگاه زنده است و نسبت به : سلب حق تحصیل و تدریستعرض به حریم دانشجویانسلب حق فعالیتهای صنفی و سیاسی تشکلهای دانشجویی صدور احکام سنگین کمیته های انظباطی اعتراض می کنیم.دفتر تحکیم وحدت با دعوت از دانشجویان، اساتید مستقل، روشنفکران، فعالین مدنی و سیاسی، احزاب و سایر نهادهای مدنی، جهت شرکت در تجمع و اعتراض «دانشگاه زنده است»، بار دیگر بر لزوم تشکیل «جبهه فراگیر مقاومت مدنی در دفاع از دانشگاه» تاکید می کند. زمان: چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۵ ـ ساعت ۱۲ ظهر مکان : میدان انقلاب- دانشگاه تهران ـ مقابل سر در دانشکده فنی . (ورود به دانشگاه تهران را از درب ۱۶ آذر) زنده باد دانشگاه اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های سراسر کشور دفتر تحکیم وحدت آذر ۱۳۸۵
●
|
و اما انتخاباتات ... این نیروهای روشنفکر هم انسانهای جالبی اند! واقعا نظرات متزلزل و نا استواری دارن و بیشتر عملهاشون عکس العمل در برابر حکومته . در انتخابهای دوره های گذشته که از سه ماه قبل رادیو و تلویزیون و در و دیوار پر میشد از تبلیغات حکومت که شرکت در انتخابات رای به نظامه و از واجبات مسلم دین طیف روشنفکر از صبح تا شب کارش این بود که دم از لزوم تحریم انتخابات و مشروعیت زدایی از سیستم حاکم بر ایران بزنه که آهای مردم این خیمه شب بازی که بنام انتخابات قراره برگزار بشه را تحریم کنید. ولی تو این دوره از انتخابات که حاکمان بر اساس مصلحتی که خودشون میدونند سکوت کردند و با سکوتشون باعث شدن که روشنفکران ما دچار پارادوکس بشن که رای بدهند یا نه! دیگه هیچکس هم حرفی در اینباره نمیزنه! ظاهرا چون حکومت چیزی نمیگه اونهام دلیلی برای حرف زدن دراینباره ندارند. ولی با تمام یاسی که نسبت به اوضاع ایران دارم که روز به روزم بیشتر میشه لازم دیدم که یه تلنگری به دوستانم بزنم چرا رای نمیدهم؟ اول میخوام یک دید کلی از هر دو انتخابات را بوجود بیارم. در طول سالهای پس از انقلاب همیشه مشارکت کنندگان در انتخاباتها سه دسته بودند - دسته اول جمعیتی 10 درصدی اند که تحت هر شرایطی و در هر انتخاباتی شرکت میکنند. دسته دوم جمعیتی 20 درصدیاند که در هیچ انتخاباتی و تحت هیچ شرایطی شرکت نمیکنند و حتی اگه یادتون باشه میزان مشارکت در دوم خرداد هم 80 درصد بود. واما دسته سوم که 70درصد جمعیت رای دهنده را تشکیل میدن کسانی هستند که بنا به میزان تبلیغات و شرایط روز مملکت تصمیم میگیرن که رای بدن یا نه . این طیف در انتخابات خبرگان و انتخابات شورای شهر دوم خانه نشین شد و تصمیم به تحریم این انتخاباتها گرفت تا اونجا که در انتخابات شورای شهر دوره قبل میزان مشارکت در تهران تنها 15 درصد بود! و اما این دوره!؟ من دلیلی برای افزایش مشارکت با توجه به فضای یاس حاکم بر جامعه نمیبینم. سال گذشته در زمان انتخابات ریاست جمهوری یادمه تو پارک ملت پسری 17 - 18 ساله داشت برای معین تبلیغ میکرد و به خیال خودش مردم را برای نجات مملکت از دست فاشیست اسلامی آگاه میکرد که با رای دادن به معین ایران را گلستان کنند - بعد از کلی بحث و جدل آخرش بهش گفتم که تمام شواهد و نظرسنجی ها نشون میده که معین درخوشبینانه ترین حالت چهارم میشه و رای نمیاره . وقتیکه میدونی اصلاح طلبان و همفکرانت در انتخابات پیروز نمیشن چرا با شرکت کردن تو اون انتخاباتی که افرادی مثل احمدی نژاد برنده میشن بهش مشروعیت میدی؟ بحث اونروز من فایده ای نداشت ولی الان از کسانی که معتقدند که باید رای داد میپرسم که با توجه به رد صلاحیت کاندیدهای اصلاح طلب و با توجه به تقلب حتمی در انتخابات و با توجه به میزان مشارکت پایین مردم چرا با شرکت در انتخابات و رای دادن به کسی که انتخاب نمیشه به انتخاباتی مشروعیت میدید که برندگانش امثال چمران باشند؟ برای یک لحظه به فردای انتخابات فکر کنید که مجلس خبرگان و شورای شهر تشکیل شدند و باز هم مثل دوره های قبل به کنجی خزیدند و ما تا چهارسال نه خبری ازشون میشنویم و نه کاری ازشون میبینیم و فقط وفقط صداوسیما از حضورتون در انتخابات تشکر میکنه که دستتون درد نکنه که شرکت کردید تا انتخابات بعد خوش اومدید! بالاخره هم شورای شهر تشکیل میشه هم مجلس خبرگان - با توجه به نقش خنثی این دو نهاد در سرنوشت مردم واقعا حالا خبرگان که تکلیفش روشنه ولی فکر میکنید شورایی که اعضاش اصلاح طلبان رادیکال باشند با شورایی که اعضاش بنیادگرایان تندرو باشند چه فرقی در عمل دارند و به عبارت دیگه فرق شورای شهر اول با دومی چی بود؟ "هیچی" تخصص هم هیچ نقشی در انتخابات نداره چرا که کسانی که رای میدن به لیستهای اصلاح طلبان یا محافظه کاران رای میدن و کسانی که افراد متخصص و مستقل را انتخاب میکنند واقعا تنور انتخابات گرم کنی بیش نیستند چون در معرکه انتخابات افراد مستقل هیچوقت رای نمیارند چرا که جدای از بازی انتخابات مردم هم کمتر به این افراد رای میدن. از طرف دیگه بد نیست یادآوری کنم که هنوز مقام دولت از شوراها بالاتره و شهرداری را که شورای شهر انتخاب کنه تا وزارت کشور تاییدش نکنه شهردار نمیشه و نمونش آقای قالیباف بود که بعد از انتخاب نشدن در انتخابات ریاست جمهوری رفت و بی هیچ مانعی شهردار شد! به هر حال حضور در انتخابات و صفهای جلوی دوربین خبرنگاران خارجی لطفیست که از طرف رای دهندگان نسبت به اقتدارگرایان میشه تا بیش از پیش همه چیز را از ما بگیرن و به حضور ما در انتخاباتهای مشروعیتزاشون اطمینان داشته باشند - من که رای نمیدم و مطمئنم که میزان مشارکت از دوره های قبل هم بیشتر نخواهد بود افرادی خارج از اون طیف هم انتخاب نخواهند شد ولی این مسئله و هر اتفاقی غیر از اون نمیتونه جلوی سرخوردگی من را نسبت به شریط امروز ایران بگیره ...
●
|
به نظر می رسد که نظام جمهوری اسلامی برای تضمین امنیت و بقای خود امنیت و منافع ملّی ایرانیان را به گرو گرفته باشد. به بیان دیگر، پیام آشکار و پنهان جمهوری اسلامی این است که یا دولتهای غربی، و خصوصاً آمریکا امنیت و بقای نظام جمهوری اسلامی را تضمین می کنند، یا دولت ایران آماده است آتش جنگ و ویرانی را به درون مرزهای ایران بکشاند. جمهوری اسلامی بقا و آبادانی ایران را در گرو دوام و بقای خود قرار داده است ..... سخن گفتن از "تغییر رژیم" توسط غربیان، یا دامن زدن به تحرکات "تجزیه طلبانه"، بدون تردید به زیان جنبش دموکراسی خواهی و به سود رژیم حاکم بر ایران است. در شرایطی که ایران با خطر حمله نظامی، احتمال تجزیه، یا دخالت بیگانگان روبرو باشد، رادیکالترین مخالفان دولت ایران نیز حفظ تمامیت ارضی، صلح و آرامش را بر دموکراسی و آزادی مقدم می دارند، و حتّی تا آنجا پیش می روند که در برابر خطر حمله نظامی بیگانگان با بنیادگرایان ناقض حقوق بشر همسو می شوند(بخشی از سخنرانی اکبر گنجی در پارلمان اروپا) اکبر گنجی در این سخنرانی مدعی شده که جریانات تجزیه طلب عملا به نفع نظام حاکم در ایران فعالیت میکنند چرا که این نظام در صورت تلاش برای سرنگونی اش حاضر است کشور چند هزار ساله ایران را درگیر جنگ داخلی و حتی تجزیه نماید! یه نگاه به عکس بالا بندازید. جدای اعتراض خواسته مردم آذربایجان چه بود؟ درخواست رفع تبعیض میان استانها شامل حال تمام استانهای ایران میباشد که فارس نشین - ترک نشین - عرب نشین یا هر قومیت دیگری میباشد. خواسته تدریس به زبان ترکی در مدارس یکی دیگر از خواسته ها بود. ولی این درخواست از چه کسی بود؟ از فارسها! همه میدونیم که حاکمیت ایران ولایتیست و مردم در آن نقشی ندارند . قطعا اگر به مردم بود شک ندارم که مردم تهران - شیراز یا هر جای دیگه که بقولی فارس نشین هستند از خواسته تمام قومیتهای ایران دفاع میکنند - ولی همه میدونیم که مثلا تظاهرات فارسی زبانها در تهران برای تدریس به زبان آذری در مدارس آذربایجان توسط حاکمیت به شدت سرکوب خواهد شد. شخص رهبری در ایران خود آذربایجانیست و زبان آذری زبان مادریش میباشد و تصمیم گیری برای تدریس یا عدم تدریس به زبان آذری در مدارس ایران مستقیما به شخص او برمیگردد ولی عملا دیدیم که در تظاهرات آذربایجان افرادی که نقش سر را بازی میکردند از دادن شعارهای ضد حکومتی خودداری کرده و بر علیه مردم فارس و کرد و غیره شعار میدادند تا با جا انداختن تفرقه میان ملتی چند هزار ساله عملا جنگ داخلی مردم علیه مردم را راه بیاندازند تا در صورت تضعیف قدرت مرکزی ایران ویران شود! اگرچه این مسئله شاید از نظر دولتهای اروپایی و آمریکا مهم نباشد ولی همانطور که گنجی تایید کرد از طرف جنبش دموکراسی خواه ایران مهم تلقی شده و حفظ صلح و تمامیت ارضی ایران را حتی به قیمت استبداد و سازش ترجیح میدن - چندین سال جنگ داخلی یا استبداد؟ افغانستان یا ایران فعلی؟ همونطور که از عکس پیداست تجزیه طلبان سعی میکند تا سرحد ممکن از رویارویی با حکومت فعلی ایران خودداری نمایند و در عوض شعارهای تجزیه طلبانه را جا بیاندازد تا در برابر گسست فعلی بین حاکمیت ومردم - گسست میان مردم با مردم را که در نهایت به نفع حاکمیت تمامیت خواه است را بوجود آورند! از طرف دیگر حکومت ایران میتواند با شکایت از تلویزیون های تجزیه طلب به کشوری که برنامه ها از آنجا پخش میشود یا به ماهواره ای که این برنامه ها را پخش میکنند بخاطر تبلیغ مسائل بنیادگرایانه و تجزیه طلبانه جلوی پخش این تلویزیونها را بگیرد . در حال حاضر تنها برروی ماهواره هاتبرد نزدیک به 6 تلویزیون کرد و آذری برای تبلیغ تجزیه طلبی و ایجاد نفرت میان مردم برنامه پخش میکنند که دولت ایران در ازای خودداری آنها از عناد ورزی با حکومت ایران هیچ عکس العملی در برابر برنامه های آنها نشان نداده و عملا آزادی فعالیت آنها را تضمین کرده است! اما ما باید در برابر این هجمه چیکار کنیم؟ آیا خود ما "ملت ایران" نمیتونیم جلوی پخش برنامه های بنیادگرایانه و ترویج افکار تجزیه و جنگ طلبانه را بگیریم؟ ما خودمون نمیتونیم اتحادمون را هر از چندگاهی به حاکمیت و تجزیه طلبان نشون بدیم؟ از طرف دیگه بعنوان یک شهروند ایرانی از حرکت گنجی دفاع میکنم و میدونم که گنجی میتونه با جلب افکار بین المللی جلوی اجرایی شدن این نقشه های شوم را بگیره و با برنامه ای منسجم و مشخص بخصوص الان که نزدیک انتخاباتیم جریان دموکراسی خواه را در ایران تقویت کنه. البته هنوز معتقدم که جریان گنجی لاک پشتی و بی برنامست و از طرف دیگه باید برای جلوگیری از مستبد شدن آن ضمانتهایی مستحکم ارائه بشه. امید وارم به زودی پیشرفت و آزادی ایران را با تمام وجودم احساس کنم و این جریانات شوم یک بار دیگه با تدبیر تمام ایرانیان شکستی ابدی را متحمل بشه
●
|
بالاخره زمان شکستن سکوت فرارسید و وقت اون رسید که بعد از چند ماه (حدودا شش ماه) سنجش عملکرد اکبر گنجی برداشتها و نقدهای دانشجویی از شخصیت او را براه بندازیم. همیشه معتقد بودم که شعار آزادی زندانیان سیاسی را نباید در صدر شعارها قرار داد چرا که آزادی زندانیان اگر محقق بشه در صورت ضعف عملکرد آنها هیچ چیز عاید مردم نمیشه. اکبر گنجی برجسته ترین منتقد نظام حاکم شش ماه پیش پس از تلاشهای بسیار دانشجویان و بلاگرها و در پی حبس و توبیخ شدن بسیاری از اونها از زندان آزاد شد . گرچه هیچکدوم از کسانی که برای رهایی وی تلاش کرده بودند اینکار را برای قدردانی نکرده بودند ولی به لحاظ منطقی خود من توقع داشتم که گنجی با حضور در پلی تکنیک که انصافا بیشترین تلاش را برای آزادیش کردند و بیشترین هزینه ها را هم دادند قدردانی ساده و نمادینی به عمل بیاره . از طرف دیگه پیامی ساده برای بلاگرها هم توقع ناگفته ای بود که شایسته اون بودند. ولی سکوت گنجی همه معادلات را بهم ریخت تا اینکه سفرش به خارج برای گرفتن جایزه اتفاق افتاد . گنجی تو خارج پس از دریافت جایزه ها شعار صلح در دنیا و دموکراسی در ایران را بیان کرد و با برپایی اعتصاب غذای سه روزه در دل مردم امید به آزادی را دوباره زنده کرد . اما بعد ازاون حرکت - گنجی که پس از آزادی خودش را یک روزنامه نگار ساده معرفی کرده بود تبدیل به فیلسوفی از شرق شد و در دیدار با فلاسفه بزرگ جهان به جای استفاده از مقام آنها برای تحت فشار قراردادن دولتهای استعمارگر اروپایی برای عدم مصالحه بر سر حقوق بشر در ایران مباحث گنجی با اونها به بررسی نقض حقوق بشر در آمریکا و موانع تحقق لیبرال دموکراسی که هیچ فایده ای برای مردم ایران نداشت خلاصه شد . یکی از دلایل بدبینی من به گنجی بنیادگرایی عملی گنجی بود . اکبر گنجی که به درستی شرط پیشرفت ایران را مدرن شدن جامعه و دموکراتیک شدن اون میدانست در زندگی شخصی خودش بخصوص بعد از خروج از ایران خود شخصا به اصول اولیه مدرنیته تن نداد . گنجی در رویارویی با فلاسفه جهان با وجود اینکه با اونها علیه بنیادگرایی سخن میگفت خود عملا با خودداری از زدن کراوات و گذاشتن ته ریش مثل سایر مقامات ایرانی تعصب بر شرقی بودن و سنتهای جا افتاده بعد از انقلاب را به نکته بینها نشون داد و از طرف دیگه پوشش چادر خانم معصومه شفیعی عملا ادعای تلاش برای جامعه ای مدرن با برابری زن و مرد گنجی را به چالش کشید . مگه میشه کسی مدرن باشه ولی ظاهری متعصبانه و سنتی داشته باشه و تازه ادعای رهبری طیف مدرن اجتماع را هم داشته باشه؟ چند هفته پیش بود که دیدار گنجی با هنرپیشگان هالیوود تردید من نسبت به عملکرد گنجی را به مراتب بیشتر کرد . انتقاد گنجی از عملکرد هیات حاکمه آمریکا و محکوم کردن بنیادگرایی یهودی و مسیحی درست بیان دیدگاههای اقتدارگرایان در برابر افراد تاثیر گذار جامعه آمریکا بود که مورد اعتراض هنرپیشه های هالیوودی قرار گرفت و این سوال را برای من مطرح کرد که چرا گنجی در دیدار با این افراد به جای بیان دردهای مردم ایران و جلب حمایت اونها برای برطرف کردن این مشکلات یکراست به انتقاد از سیاستهای ایالات متحده پرداخت ؟ درست پس از سخنرانی احمدی نژاد و خاتمی برای درخواست مذاکره برقراری رابطه بین دولت آمریکا و ایران و تلاشهای مقامات ایران برای جلوگیری از تحریم شدن نامه گنجی به مردم آمریکا و درخواستش برای مذاکره با ایران و عدم حمله و تحریم ایران برای من تداعی گر پژواک صدای سه گروه محافظا کار(احمدی نژاد) اطلاح طلب (خاتمی) و اپوزیسون (گنجی) با یک خواسته آنهم در قلب آمریکا بود! در نامه مذکور گنجی نکاتی را بیان کرده که آقای فرهاد جعفری نقدی در باب تناقض و سوال انگیز بودن اون نوشتند ولی منهم قصد دارم نکاتی دیگه را بهش اضافه کنم 1) اکبر گنجی در متن مذکور سخن از جنبشی آزادیخواه به میان میاره که جای نقد بسیار داره . آقای گنجی هنوز برادیش را ثابت نکرده داره ادعای ارث و میراث میکنه ! منهم میپرسم کدام جنبش؟ مگر این گنجی نبود که بر ضرورت سازماندهی نافرمانی مدنی تاکید میکرد. سوال اینجاست که سازماندهی جنبش مذکور چی شد؟ من معتقد بودم که گنجی مرد مهرماست و اون را باید در ماه مهر شناخت و منتظر پیامش به دانشجویان برای سازماندهی اعتراضات سراسری دانشجویی و مردمی بود ولی واقعا چی شد؟ 2)گنجی از ایالات متحده میخواد که با دولت ایران مذاکره کنه . من تا اونجایی که یادم میاد گنجی از طرفداران تحریم انتخابات ریاست جمهوری بود و همه میدونیم که هدف از تحریم انتخاب شدن احمدی نژاد نبود بلکه هدفش مشروعیت زدایی از سیستم حاکم بر ایران بود حالا سوال اینحاست که چرا گنجی در چرخشی غیر معقول از ایالات متحده میخواد که با مذاکره با مقامات دولت ایران عملا به اونها مشروعیت بین المللی بده؟ 3) گنجی اعلام کرده که با حمله نظامی به ایران و تحریم مخالفه . حمله نظامی امریست مذموم و همه باهاش مخالفیم ولی تحریم یاد شده اگر همونطور که گفته شده شامل مسدود شدن حسابهای بانکی اقتدارگرایان در خارج و لغو مجوز سفر مقامات ایرانی به خارج باشه بسیار هم مفیده و انسانی در مقام گنجی شایستست که اگر تفاهمی هم بر سر مسئله اتمی حاصل شد از مقامات اروپایی و آمریکایی بخواد تا تحریمهای گفته شده را به منظور فشار برای رعایت حقوق بشر و دموکراسی در ایران وضع کنند! در پایان من معتقدم که مردم باید آنقدر فرهیخته و متحد باشند تا افرادی مثل گنجی نتونند هر دم به هر نحوی که خواستند نظرات متناقضشون را به نام مردم و به کام دیگران به گوش مقامات موثر بین المللی برسونند . قصد من از این نوشته صرفا نقده و به هیچوجه قصد تخریب ندارم و امیدوارم که تمامی این مسائل همونطور که چند ماه پیش فکر میکردم ناشی از ضعف اخلاقی اکبر گنجی باشه و گنجی بتونه در اقدامات آینده خودش ضمن جبران اشتباهات گذشته کمک موثری در جهت پیشبرد اهداف والای مردم ایران زمین باشه و بازهم امیدوارم بدونه که اگر این روند ادامه پیدا کنه دیری نمیگذره که بجای هنرپیشگان هالیوودی - مثل خاتمی اینبار با اعتراضات دانشجویان مواجه خواهد شد و این مسئله را میشه از نقدهای دانشجویی نسبت به عملکرد گنجی براحتی فهمید
●
|
خبر درگذشت اوریانافالاچی خبرنگار و نویسنده بزرگ ایتالیایی که در تاریخ ما هم سهمی داشته را شنیدم و تصمیم گرفتم که به رسم یادبود نقدی بر شخصیتش بنویسم. راستش من تا وقتیکه خبر وفاتش را شنیدم اصلا نمیدونستم که هنوز زندست. قضیه آشنایی من با شخصیت اوریانا فالانچی برمیگرده به دوسال پیش که بهم پیشنهاد شد کتاب "نامه ای به کودکی که هرگز زاده نشد" را بخونم. ولی قبل از رسیدن این کتاب به دستم - کتاب "یک مرد" را از کتابخانه گرفتم و خوندم. اوریانا فالانچی در زمان نگارش این کتاب شدیدا چپگرا بوده که این اولین تضاد عقیدتی بین من و اون بود ولی شنیدم که این اواخر راستگرا شده بوده. داستان کتاب هم زندگینامه همسر اوریاناست که فردی انقلابی و چپگرا بوده که تمام زندگیش صرف مبارزه میشه. شوهر اوریانا پس از شرکت در ترور نافرجام دیکتاتور دستگیر و شکنجه میشه و پس از مدتی طولانی و تحمل رنجهای زیاد دیکتاتور سقوط میکنه و همسر فالانچی در نقش شاکی دست به رسواکردن سران سابق مملکت میزنه که این مسئله درنهایت منجر به کشته شدنش میشه. راستش را بخواید این کتاب یکی از کتابهایی بود که با اکراه میخوندم که فقط تمومش کرده باشم.علتش هم این بود که شاید مباحث مربوط به انقلاب و شکنجه و نگاههای سرد و بی تفاوت مردم به مردی که قهرمان بود برای نسل جدید اروپا یا آمریکا جذاب باشه ولی برای من که هنوز دارم تو این شرایط لعنتی که ظاهرا تمومی هم نداره زندگی میکنم منزجر کننده و نفرت انگیزه چرا که من دلم میخواد از آزادی و محبت بین مردم بخونم و حالم از هرچی انقلاب و مبارزه و چریک و تجزیه طلب وزندان و شکنجه واعدام واعتراف و تظاهرات و سرکوب و شعاره به هم میخوره! کشورهای ایتالیا و یونان به سبب عضویتشون در اتحادیه اروپا ضمن حفظ تمامیت ارضیشون به آزادی و دموکراسی رسیدن ولی کشور ما به دلیل قرار داشتن در منطقه نفرین شده خاورمیانه محکوم به اینه که حالا حالاها صدای تفرقه افکن و کینه توزانه را از ماهواره های اروپایی و آمریکایی تحمل کنه و سکوت در برابر دردهای داخلی را به انقلاب نافرجام و تجزیه ترجیح بده!بگذریم.به هرحال شخصیت اوریانافالانچی بعنوان زنی که تمامی انقلابهای دنیا را پوشش میداد قابل تقدیره و همونطور که میدونید مصاحبه هایی هم با شخصیتهای تاریخ معاصر ایران از جمله محمدرضا پهلوی و آیت الله خمینی انجام داده که متاسفانه هرچی گشتم متن فارسیش را تو وب پیدا نکردم. یادش گرامی |
||